وقتی آینده اقتصاد جهانی به قابلیت های ما برای حمایت از رشد استارتاپ ها بستگی دارد، چگونه باید این وظیفه را به انجام رسانیم؟ پاسخ ساده است؛ با حمایت از گسترش و تکامل اکوسیستمی که در آن پدید آمده اند. تناقض! مگر کسب و کارهای اینترنتی به طور ذاتی جهانی نیستند؟ مگر نرم افزارهایی مانند Skype و Slack مکان را بی معنا نساخته اند؟ وقتی کسب و کارهای سنتی هر روزه بدون نیاز به حمایت راه اندازی می شوند چه توجیهی برای حمایت از اکوسیستم استارتاپ ها وجود دارد؟
اگر یک کارآفرین با تجربه باشید چالش هایی که در ادامه معرفی می شوند برایتان آشنا خواهند بود. در غیر اینصورت امیدواریم آنچه در ادامه بیان می شود، برای سایر افراد که همچنان سعی در شناخت و درک ساز و کار پیچیده فضای استارتاپی دارند مفید باشد. تفاوت استارتاپ (Startup) و کسب و کارهای کوچک (Small Business)

استارتاپ های با رشد سریع در زمینه فناوری تفاوت های بسیاری با سایر کسب و کارها دارند. چنانچه یک کسب و کار سنتی کوچک را بنا گذارید، شانس موفقیت شما در دو سال اول بسیار بالاست (چیزی در حدود ۷۵%). از سوی دیگر چنانچه یک استارتاپ را بنا گذارید، حتی اگر ایده، تیم و محصول شما به حدی جذاب باشد که حمایت یک VC را نیز جلب کنید، شانس شکست شما در حدود ۷۵% خواهد بود. اما شما هرگز یک مغازه صافکاری بدنه خودرو که در لیست Fortune 500 بورس جای گرفته باشد یا ۱۰۰۰۰ کارمند داشته باشد را نمی یابید. اما صدها شرکت استارتاپ توانسته اند در مدت زمان نسبتا کوتاهی راه خود به آن سمت را هموار کنند. به طور خلاصه استارتاپ ها به ندرت موفق می شوند اما وقتی موفق می شوند مقیاس آن بسیار بزرگ خواهد بود. نیازهای تفاوت تامین مالی (Financing Needs)

بانک ها به کسب و کارهای سنتی کوچک وام می دهند. چنانچه قصد راه اندازی یک خشک شویی داشته باشید، به راحتی می توانید یک بانک را برای پرداخت وام توجیه کنید. بانک می تواند پیش بینی درآمدی شما را با میلیون ها خشک شویی دیگر مقایسه کرده و با فرمول ریسک/پاداش به تصمیم پرداخت یا عدم پرداخت وام برسد. برای یک بانک بزرگ این نوعی شرط بندی است زیرا در برخی از سرمایه گذاری ها موفق می شود و در برخی شکست می خورد اما در پایان کار احتمال برد بسیار بیشتر از آنچه که می بازد خواهد بود.
صندوق های سرمایه گذاری خطرپذیر (VC) بر روی استارتاپ های رشد یافته و تثبیت شده سرمایه گذاری می کنند. اگر استارتاپ شما به سوددهی رسیده و یک نمودار دسته هاکی (رشد نمایی) را نتیجه می دهد، خود را در موقعیتی خواهید یافت که همواره از دست VC ها مخفی می شوید. آنها در سرتاسر زمین به دنبال شناسایی شما و سرمایه گذاری بر روی مرحله بعدی رشدتان در ازای بخشی از سهام شرکت هستند. شرکت های VC به گونه ای ساخت یافته اند که به دنبال سرمایه گذاری چندین میلیون دلاری در تعداد انگشت شماری شرکت نوپا هستند که بتوانند آنها را از قوی بودن به غول آسا بودن برسانند. اگر قصد راه اندازی یک استارتاپ از صفر را دارید به احتمال زیاد حتی پیش از آنکه یک اسم جذاب و مورد توافق برای آن پیدا کنید شکست خواهید خورد! بعلاوه، از دید هر بانکی مدل کسب و کار شما بسیار جدید است و امکان مقایسه آن با دیگران وجود ندارد. بنابراین بر روی شما ریسک نمی کنند و وامی دریافت نخواهید کرد. از دید VCها نیز شما تازه کار هستید و شرکتتان ارزش صرف وقت را ندارد. پس این خلاء را چه کسی پر می کند؟ تیم آلفا: فرشته های کسب و کار و شتابدهنده ها

فرشته های کسب و کار سرمایه خود را بین تعداد زیادی از استارتاپ های جدید تقسیم می کند و به ازای آن مقدار سهام بیشتری طلب می کند. تعداد زیادی از سرمایه گذاری آنها شکست می خورد اما امیدوار هستند که یکی از این شرکت ها با موفقیت فوق العاده دست یابد و تمامی ضررها را جبران کند. مدل کسب و کار شتابدهنده ها بر این اساس است که از مرحله اول سرمایه گذاری در شرکت ها رمزگشایی کنند و سود ببرند. آنها در ازای مقدار مشخصی سهام (در حدود ۱۰%) خدمات مشاوره، مربیگری و آموزش ارائه می کنند و به شرکت ها برای آماده شدن جهت جذب سرمایه کمک می کنند. اما این شتابدهنده ها و فرشتگان کسب و کار چگونه در مورد سرمایه گذاری خورد تصمیم میگیرند؟ وقتی مدل کسب و کار استارتاپ ها کاملا نو باشد و نمونه قبلی برای مقایسه وجود ندارد و در عین حال عملکرد قبلی از تیم استارتاپ هم برای اتکا موجود نیست، این سرمایه گذاران چگونه تصمیم می گیرند؟ آیا فقط گیرایی ایده آنها را جذب می کند؟


“ایده بزرگ” احتمالا یکی از رمزآلودترین و بد فهمیده شده ترین مفاهیم در تمام فرایند کسب و کارهای نوپا است. از هر کسی در دره سیلیکون سوال کنید و آنها به شما خواهند گفت که این روزها دیگر ایده جدیدی وجود ندارد. فرهنگ محافظه کار دهه ۱۹۹۰ که قرارداد های عدم افشای ۱۰ صفحه ای و ساختارهای بسیار پیچیده حفاظت از اطلاعات و ایده ها را به همراه داشت جای خود را به فرهنگ گشوده ای داده است که میداند “اجرا” بر “ایده” مقدم است. امروزه به هر کافه ای که در سانفرانسیسکو سر بزنید تعدادی ارائه ایده کاملا شفاف به همراه بیان نحوه جذب مشتری و نیازهای مالی می شوید. موضوع این نیست که ایده ها بی ارزش باشند بلکه مساله این است آنچه که برنده را تعیین میکند تخیل در مورد مسائل نیست بلکه تلاش و پشتکار است. پس هنگامی که تیم آلفا بر روی ایده ها، نتایج و نقشه ها سرمایه گذاری نکند بر چه اساسی به سراغ شرکت های نوپا می رود؟ بر اساس افراد! با وجود تمام پیشرفتی که در تکنولوژی حاصل شده، هنوز هم سرمایه گذاری بر روی استارتاپ های تازه شکل گرفته بر اساس ارزشی سنتی انجام می شود؛ اعتماد بین افراد. با وجود همه ابزارهای جدیدی که امروزه در اختیار هستند، هنوز فریب دادن شم اعتماد انسان ها دشوار است. عمده سرمایه گذاری بر روی استارتاپ ها بر اساس اعتماد شخصی است و بهترین مکان برای یافتن افراد قابل اعتماد و شایسته در اکوسیستم های محلی کارآفرینان است.
استارتاپ ها و شرکت های بزرگ؛ نیاز به شایستگی های متفاوت

کار کردن برای یک شرکت بزرگ نیاز به داشتن تجربه کاری مرتبط برای تطبیق با نیازهای یک موقعیت شغلی دارد. کارکنان به طور روزمره با اهداف تعیین شده، مسیرهای مشخص و روال های قابل پیش بینی مواجه هستند. این نوع کار مشابه با سفر کردن در یک کشور پیشرفته است که قطارها سر وقت حرکت می کنند و می توان یک هتل را با کارت اعتباری از هفته ها قبل رزرو کرد. در نقطه عکس این شرایط یک استارتاپ تازه شکل گرفته است. کارکنان به طور روزمره باید دریابند که چه کاری انجام دهند، چگونه با اهدافی که قبلا هیچ کس دنبال نکرده برسند و چه زمانی نتایج کار بدون استفاده خود را دور بریزند. این نوع کار کردن مثل سفر کردن در یک کشور جهان سوم است. جایی که قایق ناگهان خراب می شود و همه سفرها دو هفته به عقب می افتند و حتی مشخص نیست که در مقصد هتلی وجود داشته باشد. هر تست شخصیتی روشن خواهد ساخت که افراد معدودی با ترکیب صحیح بینش و توان اجرا، با قابلیت ریسک کردن و با انگیزه ای که به خاطر ترس از شکست حاصل می شود مناسب کار استارتاپ هستند. کسانی که قدرت رهبری و شنیدن حرف دیگران را همزمان داشته باشند می توانند در یک تیم استارتاپ موفق باشند.
استعداد کمیاب

بسیاری افراد می توانند بخوانند، بنویسند و یک مساله ریاضی را حل کنند اما تعداد بسیار محدودی می توانند یک تجربه کاربری خوب و نوین طراحی کنند. کسانی که بتوانند درک یک مفهوم کاملا جدید را به لحاظ شهودی آسان کنند و یا بتوانند در مورد انتخاب اطلاعات به منظور نمایش در یک نمودار به گونه ای که دیدگاه های مفید به دست دهد تصمیم بگیرند و یا یک کد C# بنویسند که یک مساله پیش بینی نشده را به روشی مقیاس پذیر حل کند. فقط برای درک اینکه این استعدادهای ضروری چقدر کمیاب هستند کافیست نگاهی به گزارش سال ۲۰۱۵ در دره سیلیکون Silicon Valley Competitiveness and Innovation Project 2015 بیندازیم. بر اساس این گزارش ۷۰% از توسعه دهندگان نرم افزار در دره سیلیکون از میان مهاجران هستند. این مساله وقتی جالبتر می شود که هزینه های سنگین اخذ ویزای مهاجرین و نگاه داشتن آن برای شرکت ها را هم در نظر بگیریم. مکالمات رودررو برای استارتاپ ها به خلاقیت و نوآوری منجر می شود به خصوص وقتی که در یک شرکت تازه شکل گرفته استراتژی های اصلی بین ساعت ۹ صبح تا ۵ عصر سه بار تغییر می کنند. وقتی بیشترین خروجی بعد از نیمه شب و هنگام خوردن پیتزا حاصل می شوند، این مکالمات رودررو حیاتی هستند.
موفق شدن در رقابتی که برای یافتن بهترین ترکیب محصول و مشتری همواره جریان دارد، نیاز به حرکت سریع و مهم تر از آن تغییر مسیر سریع تر دارد. در این فضا فرصتی برای گزارش های مبسوط پیشرفت پروژه باقی نمی ماند. زمان بسیار با ارزش وقتی برای پیچیدگی های اداری باقی نمی گذارد و به همین دلیل است که اکثر شرکت های استارتاپ حتی میزهای جدا ندارند و همگی بر سر یک میز کار می کنند تا همه افراد در جریان امور باشند. بهترین مکان برای یافتن افراد با قابلیت های مورد نیاز و ترکیب توانایی های ذکر شده، در اکوسیستم های محلی کارآفرینان است.

ورودی های متفاوت

اگر یک شرکت تمیزکاری استخر راه اندازی کنید به ماهها تحقیق برای تعیین مشتریان خود نیاز ندارید. اما برای استارتاپ ها به محض دریافت بازخورد از مشتریان احتمال تغییر محصول و یا روش های شما وجود دارد. این به آن معناست که استارتاپ ها به همان میزان که به استعدادها برای اجرای ایده نیاز دارند به مشتریان اولیه برای سنجش ایده نیازمند هستند. آنها نیاز دارند که با این مشتریان به صحبت نشسته و نیازهایشان را شناسایی کنند. این به معنای ساعت ها مصاحبه های رسمی و غیر رسمی در مورد یک فضا یا نیاز خاص است. فرقی نمی کند که مخاطب این مصاحبه ها یک جوان معمولی باشد یا یک مدیر شرکت، دسترسی به طیف مشتریان محصول اهمیت اساسی دارد. همین نیاز برای نظرات مربی های مجرب وجود دارد.
در جهان سریع امروزی از هیچ استارتاپ نوپایی انتظار نمی رود که همه چیز را در مورد استراتژی رشد، تامین مالی، مالیات، استخدام، فناوری های نو، بازاریابی و نحوه هدف گذاری های داخلی و شکل دادن به انتظارات خارجی را بداند. در اینجا مربی های برای ارائه محتوا، توصیه ها، دیدگاه ها و ارتباطات ورود می کنند. این مربی ها به حدی مهم هستند که طبق مقاله The Startup Genome Report شرکت هایی که از خدمات مربی گری بهره مند بوده اند تا ۳.۵ برابر رشد بیشتر و تا ۷ برابر سرمایه بیشتری جذب می کنند. در اینجا هم اگر چه نقش تکنولوژی برجسته است اما حرف آخر را روابط انسانی و مشاوره های فردی بازی می کند. بهترین جا برای یافتن مشتریان متنوع، مربیان مجرب کجاست؟ پاسخ باز هم “اکوسیستم های محلی کارآفرینی” است! برندگان و بازندگان اکوسیستم

تمامی عوامل ذکر شده در نهایت منجر به تراکم های متفاوتی از استارتاپ ها در برخی نقاط خاص جغرافیایی شده است. اگر چه هنوز به اثبات نرسیده که استارتاپ ها فقط در محیط های کاملا مساعد به موفقیت می رسند، اما این اکوسیستم های مساعد همانند کارخانه ای عظیم تعداد فوق العاده زیادی شرکت تولید می کنند و همه مراحل رشد و توسعه را روغن کاری و مهیا می کنند. در نهایت این یک بازی اعداد است؛ شرکت های بیشتری تولید کنید و بسیاری از آنها در نهایت موفق خواهند شد، برخی هم خیلی موفق! نقل قولی از Paul Graham مدیر شتابدهنده Y-Combinator جالب است: “اگر به لیست شهرهای امریکا به ترتیب جمیعت نگاهی بندازید، تعداد استارتاپ های موافق بر حسب جمعیت شهرها دهها برابر تفاوت دارد. این شرایط به گونه ای است که انگار سم ضد استارتاپ در برخی شهرها پاشیده شده و هر چه استعداد، شرکت و تیم در آنها شروع به فعالیت می کند شکست می خورد. این دلیل تعجب من برای مدت های زیادی بود که در این شهرها چه اتفاقی می افتد که این استارتاپ ها شکست می خورند و می میرند. چند هفته پیش بالاخره پاسخ این سوال را دریافتم. در واقع هیچ عاملی منجر به مرگ استارتاپ ها نمی شود و این سرنوشت طبیعی آنهاست که شکست بخورند. تفاوت فقط در این است که بعضی شهرها و اکوسیستم ها آنها را از این سرنوشت نجات می دهند.” می توان این نظر را این گونه بسط داد که استارتاپ ها مانند بذر هستند که بر بی زمین پاشیده می شوند. بسیاری از این بذرها خشک می شوند و می میرند اما تعدادی زنده می مانند و ریشه می کنند. پس عامل بارور کننده استارتاپ ها چیست؟ پاریس در سالهای دهه ۱۹۲۰ یک آرمانشهر هنر بود. این فقط حضور نقاشان و هنرمندان نبود که این فضای مساعد را ایجاد کرده بود، بلکه حضور شبکه گسترده ای از دلالان هنری بود که اثار را خرید و فروش می کردند. با همین شکل کلمه اکوسیستم به این دلیل به فضای کارآفرینی اطلاق شده که مجموعه ای از عوامل باید در کنار هم قرار بگیرند تا منجر به شکست یا موفقیت مجموعه عظیمی از فاکتورهای اثرگذار بینجامد.


منبع: The Global Startup Ecosystem Report 2015, The Startup Revolution Series

https://isfahanplus.ir/%da%86%d9%87-...a%d8%a7%d8%b1/