آنیندیا کوندو : کمکی که دانشآموزان برای غلبه بر مشکلات به آن نیاز دارند
سخنرانی های تد TED
جهت مشاهده زیرنویس درون فیلم ، گزینه مربع سمت راست ویدئو را فشار دهید و زبان فارسی را انتخار کنید
لیست کلیه سخنرانی های تد درون سایت موجود است
تِد (به انگلیسی: TED، مخفف Technology, Entertainment, Design) یک مجموعه همایش جهانی است که توسط بنیاد Sapling که سازمانی غیرانتفاعی خصوصی است، با شعار «ایدهها ارزش گسترش دارند»، برگزار میشود.
خوب، من به دانشجویان درباره نابرابری و نژادپرستی در تحصیل درس میدهم، و دوست دارم درِ دفترم را به روی همه دانشجویانی که میخواهند مرا ببینند و گپی بزنند باز بگذارم. و چند ترم قبل، یکی از دانشجویای خوبم، ماهاری، درواقع برای دیدن من آمد و گفت به خاطر سیاه بودن احساس طرد شدگی میکند. او به تازگی از یک دانشگاه محلی با یک کمک هزینه تحصیلی به دانشگاه نیویورک منتقل شده بود، اما مشخص شد، تنها پنج درصد از دانشجویان دانشگاه نیویورک سیاهپوست هستند. و خوب به یاد آوردم که من هم با آن احساس بیگانگی در جامعه خود آشنا هستم. این تا اندازهای همان چیزی است که مرا به این کار کشاند.
در دانشگاهم، من یکی از معدود اعضای رنگینپوست هیئت علمی هستم، و وقتی بزرگ میشدم، جابجایی اجتماعی خانوادهام را تجربه کردم، که از آپارتمان به خانهای زیبا نقل مکان کردند، اما در محلهای که پر از سفیدپوست بود. من ۱۲ سال داشتم، و بچهها تعجب میکردند که من بوی کاری نمیدادم.
(خنده)
به خاطر این بود که صبح مدرسه میرفتم، و صبحانه وافل با تخممرغ میخوردم.
(خنده)
کاری برای شام بود.
(خنده)
پس وقتی ماهاری داشت میرفت، از او پرسیدم چطور با احساس انزوا کنار میآید. و او گفت با وجود احساس تنهایی، خودش را در کار غرق کرده، واستراتژیهایش را با شجاعت و تمایلش به موفقیت ساخته است. در واقع یکی از مربیان خودم دکتر آنجلا داکورت، روانشناس دانشگاه پنسیلوانیا که با شجاعت در پی اهداف رفتن را در کتاب "اشتیاق و شور برای اهداف طولانی مدت" شرح داده است. کتاب آنجلا پرفروش شد، و مدارس سراسر کشور، به خصوص مدارس منشوری، به اشاره به شجاعت به عنوان یک ارزش اساسی علاقهمند شدهاند. اما گاهی شجاعت کافی نیست، مخصوصاً در تحصیل. پس وقتی ماهاری داشت دفترم را ترک میکرد، نگران بودم که او ممکن است به چیزی ویژهتر برای مقابله با آنچه با من مطرح کرده بود نیاز داشته باشد.
به عنوان یک جامعهشناس، من دستاورد را هم مطالعه میکنم، اما از زاویهای کمی متفاوت. من دانشجویانی را مطالعه میکنم که از پس موانع عظیم وابسته به گذشتهشان برآمدهاند. دانشجویانی از خانوادههای کمدرآمد، و معمولاً تک سرپرست، دانشجویانی که بیخانمان یا زندانی شدهاند یا اصلاً ثبت نشدهاند، کسانی که با سوءمصرف مواد دست به گریبان بودهاند یا با آسیبهای جسمی یا جنسی مواجه بودهاند.
پس اجازه بدهید درباره دو نفر از شجاعترین کسانی که دیدهام برایتان بگویم. تایریک را مادرش به تنهایی بزرگ کرده است، و بعد از دبیرستان او با گروه نادرستی جوش خورد. به جرم سرقت مسلحانه دستگیر شد. اما در زندان، سخت تلاش کرد. او کلاسهای واحدهای دانشگاهی را برداشت، پس وقتی که آزاد شد، میتوانست ارشد بگیرد، و امروز او مدیر یک شرکت غیرانتفاعی است. ونسا وقتی بچه بود مجبور بود خیلی جابجا شود، از بخش جنوب شرقی تا جزیره استاتن و برانک. او از ابتدا پیش اقوامش بزرگ شد، چون مادر خودش به هروئین اعتیاد داشت. اما در ۱۵ سالگی، ونسا ترک تحصیل کرد، و بچهدار شد. اما در نهایت توانست به دانشگاه اجتماعی برود، کاردانیاش را بگیرد، و بعد به دانشگاه نخبگان برود و کارشناسیاش را تمام کند.
خوب بعضی مردم شاید این داستانها را بشنوند و بگویند، "بله، این دوتا واقعاً شجاع بودند. آنها اساساً خودساخته خودشان را بالا کشیدند." اما این تصویر ناقصی است، چون چیزی که اهمیت بیشتری دارد این است که آنها فاکتورهایی در زندگیشان داشتند که کمک میکرد تا بر کارشان یا ظرفیت خاصشان اثر بگذارد تا درواقع با موانع پیش رویشان مقابله کنند و سیستمی را که شرایط آنها را به وجود آورده هدایت کنند.
خوب، بگذارید توضیح بدهم. در زندان، تایریک به عنوان یک ۲۲ ساله از رایکرز آیلند، بییاور بود. تا وقتی که یک زندانی بزرگتر او را کنار کشید و از او در برنامهای برای جوانان کمک خواست. و در مربیگری جوانترها به مرور اشتباهات و امکانات خود را در نوجوانان دید. این بود که او را به گذراندن واحدهای دانشگاهی علاقهمند کرد. و وقتی بیرون آمد، کاری در جامعه خوشبختی گرفت، جایی که بسیاری از مدیران زندانیان سابق بودند. پس از آن توانست ارشدش را در فعالیتهای اجتماعی بگیرد، و امروز، او حتی در دانشگاه کلمبیا درباره اصلاحات زندانها سخنرانی میکند. و ونسا -- خوب، بعد از تولد پسرش، به طور اتفاقی با برنامهای به نام بنیاد فنی حرفهای آشنا شد که به او هر دو هفته ۲۰ دلار و یک کارت مترو داد و اولین برخوردش با کامپیوتر را تجربه کرد. این منابع ساده بودند که به او در گرفتن مدرک GED کمک کردند، اما بعد او دچار نارسایی حاد کلیوی شد، که مشخصاً بسیار مشکل ساز بود، چون او با تنها یک کلیه متولد شده بود. او ۱۰ سال را با دیالیز در انتظار پیوندی موفق سر کرد. پس از آن، مربیان او در دانشگاه اجتماعی با او در تماس بودند، به همین خاطر او توانست دوباره به آنجا برود، و آنها او را در برنامهای افتخاری قرار دادند. و این مسیری بود که او را به جایی رساند که در یکی از برجستهترین دانشگاههای بانوان کشور پذیرفته شود، و مدرک کارشناسیاش را در سن ۳۶ سالگی دریافت کند، و به نمونهای باورنکردنی برای پسر جوانش تبدیل شود.
آنچه این داستانها در ابتدا نشان میدهند این است که آموزش اجتماعی است و از داربستهای اجتماعی بهره میبرد. اینها عواملی هستند که این دو را در یک جهت هدایت کرده است، اما به دلیل مربیگری و امکانات طراحیشده بود، که آنها توانستند نسبت به شرایطشان واکنش نشان دهند و دربرابر تأثیرات منفی مقاومت کنند. آنها همچنین مهارتهای ساده مانند شکل دادن شبکه، یا درخواست کمک را فراگرفتند -- چیزهایی که خیلی از ما در این اتاق ممکن است فراموش کنیم که گاهی به آنها نیاز داریم یا میتوانیم به عهده بگیریم.
و وقتی به مردمی اینچنین فکر میکنیم، باید آنها را به عنوان استثنایی بدانیم، نه استثناء. استثناء دانستن آنها ما را از مسئولیت جمعی کمک به دانشآموزانی با شرایط مشابه مبرا میکند. وقتی رؤسای جمهور بوش، اوباما و حتی حالا ترامپ، تحصیل را "مسئله حقوق مدنی زمان ما" دانستهاند، شاید ما هم باید همان طور با آن رفتار کنیم. اگر مدارس بتوانند به بحرانهایی که دانشآموزان با آن مواجهاند فکر کنند و امکان پشتیبانی از آنها را فرآهم کنند، چیزی که دانشآموزان میآموزند بیشتر به زندگیشان مربوط خواهد بود، و آنها بیشتر میتوانند از آن مخازن درونی استقامت و شخصیت بهره ببرند.
خب این که اینجاست -- دانشجوی من ماهاری است که با کمک هزینه تحصیلی در دانشکده حقوق پذیرفته شد، و تعریف از خود نباشد، یکی از توصیهنامههای او را من نوشتم.
(خنده)
و با وجود اینکه میدانم سخت کوشی او را به اینجا رسانده است، همچنین او را دیدهام که صدای خود را در راه، مثل کسی که کمی با خجالت و عجیب بزرگ شده شنیده است، میدانم که به زمان و پشتیبانی هم احتیاج است. پس با اینکه او باید به استقامت خود برای عبور از سختیهای سال اول دانشکده حقوق تکیه کند، من هم به عنوان مربی او حضور خواهم داشت، و هر از گاهی به او سری خواهم زد، و شاید با هم برویم و کمی کاری بخورم ...
(خنده)
تا او بتواند به تلاش خود ادامه دهد و حتی بیشتر موفق شود.