✍️مسعود کیوانی

🔹یادم میآید روزهایی را که با ذوق و شوق به عنوان یک کارآموز در یکی از شرکت های نرم افزاری اصفهان که یک مدیر داشت و یک منشی، مشغول به کار شدم. سه نفر بودیم و بعد شدیم چهار نفر. من کارآموز بودم و از اینکه یک میز و یک کامپیوتر که بر روی آن لینوکس نصب بود به من داده بودند، کلی ذوق و شوق داشتم. بعد یک سالی که آن جا کار کردم و از کارآموز به یک برنامه نویس نوپا تبدیل شده بودم، به شرکت دیگری رفتم و در آن جا هم حدودا ۶ماه کارآموزی کردم. در آن جا استخدام شدم و با کلی انرژی که من در شرکتی کار میکنم که پروژه هایی در سطح کلان و ملی کار میکند، روزگار میگذراندم. هیچ شرمندگی ای از اینکه بگویم من کارمند فلان شرکت هستم یا زیردست فلانی کار میکنم نه تنها نداشتم، بلکه افتخار هم می کردم.

🔹سریع چند سالی را Skip کنم... آرام آرام و با به وجود آمدن اکوسیستم استارتاپی و سر و صدایی که ایجاد شد(که البته خوده ما هم در ایجاد این سر و صدا خیلی نقش داشتیم) در کنار ماجراهای خوب و خوشی که در کشور و فضای کسب و کار ایران به وجود آمد، یک مشکل نیمه ساختاری هم پدیدار شد.

و آن این بود که "اسم ها و سمت ها" خیلی سریع تر از کسب و کارها رشد کردند

🔹اما این چه ربطی به آموکسی کلاو ۶۲۵ دارد؟ جالب است بدانید که بدن خیلی از ما ایرانی ها دیگر به چرک خشک کن هایی با دٌز پایین مقاوم شده است. یعنی برای یک بیماری ساده هم باید یک یا چند بسته آموکسی کلاو ۶۲۵ یا بالاتر مصرف کنیم.

🔹ساده بگویم، همان طور که بدن بسیاری از ما در برابر آموکسی کلاوهای با دٌز پایین تر مقاوم شده است، ذهن بسیاری از ما هم در مقابل "اسم ها و سمت ها"یی که فکر میکنیم پایین هستند، شدیدا مقاوم شده است. این چیزیست که من اسم آن را پدیده آموکسی کلاو ۶۲۵ در کسب و کارها گذاشته ام. در این پدیده شخص دیگر نمیپذیرد که او را کارمند یا حتی یک برنامه نویس جزء صدا کنند. دلیل شکل گیری این پدیده هم ساده است.

🔹وقتی هم سن و سال های او، الان هر کدام مدیر یا بنیانگذار یک استارتاپ شده اند، احتمالا کارمندی یکی از بدترین القاب عذاب آور برای او می شود. حتی اگر از شغلش هم بسیار راضی باشد، ولی این اسم و سمت کاملا او را اذیت می کند. این موضوع وقتی تشدید می شود که رسانه ها وارد کار شده و از هم سن و سال های او به عنوان کارآفرینان و ارزش آفرینان جامعه(مستقل از اینکه شخص واقعا کاری آفریده یا ارزشی ایجاد کرده است یا نه) یاد می کنند، عکس می گیرند و تصویرشان به نمایش در میآید. اینجاست که:

◀️ دیگر کسی به کمتر از یک موسس یا مدیرعامل راضی نمی شود.

🔹بزرگی می گفت که سمت ها الان از مدیریت شروع می شوند. قطعا مضرات این طرز تفکر برای همه روشن است. صحبت را کوتاه می کنم و ان شا الله فرصتی دست دهد و در مورد راهکارهایی که یک فرد می تواند داشته باشد تا خود را از این آشفته بازار اسم ها و سمت ها رها کند مطلبی بنویسم، ولی برای یک راهکار ساده میتوانم بگویم که هر شخص واقعا به دور از هیاهوهای جمعی، میتواند با تکنیک های مدیتیشن به خود فرو رود. ببیند واقعا از این زندگی چه میخواهد؟ آیا ارزش آن چیزی است که مردم و رسانه ها فکر میکنند؟ من چگونه میتوانم با مدل خودم، رشد کنم؟

و جمله ای که قبلا هم گفته ام:

اگر امثال Martin Fowlerها در جامعه نبودند، قطعا امثال استیو جابزها هم پدیده نمی آمدند