استفاده از تجربیات دیگر کشورها و به ویژه کشورهای موفق در عرصه کارآفرینی و توجه به نقاط قوت و ضعف آنها به ما کمک می کند تا خانواده های کارآفرینی داشته باشیم. چراکه خانواده نقش بسیار مهمی در افزایش کارآفرینی دارد.
اروپا
به دلیل نبود مفهومی عملیاتی برای پاسخ به این پرسش که چرا نرخ راه اندازی کسب و کار در اروپا پایین تر از آمریکا است, دانشمندان به عواملی توجه کرده اند که منجر به افزایش نرخ شروع به کار (راه اندازی کسب و کار) می گردد. مانند عوامل فرهنگی, جغرافیایی, اجتماعی, اقتصادی, مالی و... .[توجه مابه عوامل اجتماعی وحمایت خانواده معطوف است و به این بخش میپردازیم].

در مقایسه با ژاپن نرخ شروع به کار در فعالیت های کسب و کار در اروپا بیشتر است و یک دلیل آن این است که فرهنگ فردگرایی در اروپا بیش از ژاپن است. این امر سبب می گردد که تصمیم فردی برای آغاز یک کسب و کار در اروپا بیشتر مورد پذیرش قرار گیرد تا در ژاپن. با وجود این, حس رقابتی در اروپا کمتر از آمریکاست و گفته می شود که اروپایی ها برابرگراتر می باشند.
[Fostering entrepreneurship in Europe – Dennis De - p3&4]

آشکار است که عوامل اجتماعی با پیشینه فرهنگی یک جامعه مرتبط است. این به ویژه درباره خانواده, نقش زنان و اقلیت ها صدق می کند.

اهمیت ارزش های خانواده برای کارآفرینی درنخستین نگاه آشکار نیست. با این حال شواهدی از مطالعات تجربی نشان می دهد که بیشتر کارآفرینان کسب و کارشان را بدون حمایت و پشتیبانی خانواده راه اندازی نمی کنند. آنها تصور می کنند که این حمایت در زمان بحران و به خصوص زمان آغاز به کار اساسی بوده و عاملی مهم در کسب موفقیت است.

تمایل خانواده به حمایت از یک مسیر شغلی و پشتیبانی از آن هم ارتباط نزدیکی با ارزش های آن خانواده دارد که این ارزش ها هم به شدت تحت تأثیر ارزش های جامعه قرار دارد. مطالعه در زمینه کسب و کارهای خانوادگی نشان می دهد که برخلاف پنجاه سال پیش, احتمال کمتری وجود دارد که نسل کنونی کسب و کار پدرشان را به عنوان وظیفه ادامه دهند. حتی تاحدی این در مورد همسران هم صدق می کند که نمی خواهند با ساعات کار طولانی و نداشتن وقت آزاد افراد کارآفرین کنار بیایند. دلایل این امر پیچیده است؛ درجه فردگرایی می تواند به عنوان دلیل این امر بیان شود.
[Fostering entrepreneurship in Europe – Dennis De – p20]

در مورد زنان نیز باید گفت که آنان در بیشتر کشورهای اروپایی کمی بیش از نیم دیگر جامعه به حساب می آیند, اما تنها 22.4 درصد کل کارآفرینان زن هستند (بر اساس آمارهای سال 2000). خانواده و مسئولیت فرزندان, عمومی ترین دلیل برای این امر است. تعداد کمی از کشورهای اروپایی بر این نقطه ضعف فایق آمده اند و با ایجاد زیر ساخت هایی این وضع را متعادل کرده اند. اما به هر حال بسیاری ازاین کشورها هنوز بر این مشکلات غلبه نکرده اند. دلیل این امر تا حدی این است که مادرانی که فرزندان کوچک دارند نمی توانند وقت زیادی را صرف کارآفرینی کنند.

درمورد اقلیت ها نیز, مطالعاتی که در آلمان و انگلستان انجام شده نشان می دهد که اقلیت ها درصد بالاتری از راه اندازی کسب و کار را نشان می دهند. بزرگ ترین دلیل این امر دشواری هایی است که این گروه ها برای استخدام شدن با آن روبرو می گردند. به همین دلیل ترجیح می دهند که دست به انجام فعالیت کارآفرینانه بزنند. یک دلیل هم می تواند امتیازات کسب و کار برای گروه های اقلیت باشد. این امتیازات ایجاد کارهای ریسک دار را هموار می کند. بنابراین همان طور که به نظر می رسد توانایی جامعه برای منسجم نمودن اقلیت ها درگرایش اعضای یک اقلیت برای این که یک مسیر کاری کارآفرینانه را برگزینند مؤثر است.
[Fostering entrepreneurship in Europe – Dennis De – p4&5]

مهاجران بیش ازدیگر گروه ها تمایل به خود اشتغالی دارند و افراد خوداشتغال سخت کار می کنند تا رؤیاهایشان را محقق سازند و در این فرایند است که شغل ها و فرصت های جدید می آفرینند.

درنهایت ترویج کارآفرینی باعث رشد اقتصادی, رقابت و خلق شغل می شود. اما این مفهوم دربرابر اثرات دیگری که کارآفرینی بر جامعه دارد کوچک است. درواقع, هرتغییر در اقتصاد که رقابتی و ساختاری باشد منجر به تغییرات مهمی در جامعه می گردد. این بر برنامه زندگی فردی به ویژه بر جوانان و افزایش درجه اتکا به خود در آنها تأثیر می گذارد. دراین زمینه, ترویج کارآفرینی و همین طور خود اشتغالی, افراد جامعه را به انتخاب مسیر شغلی ای می کشاند که با مقتضیات اقتصادهای فراصنعتی متناسب تر است. بنابراین ترویج کارآفرینی نه تنها یک وظیفه اقتصادی بلکه وظیفه ای اجتماعی است. عواملی که کارآفرینی را تحت تأثیر قرار می دهند در همه کشورهای اروپایی مشترکند و این بستگی دارد به این که آنان چگونه کارآفرینی راتشویق نمایند.
[Fostering entrepreneurship in Europe – Dennis De – p21]

آلمان
با این که کارآفرینی در آمریکا و دیگر کشورهای مهاجرپذیر شکوفایی اقتصادی به وجود آورده, ولی فعالیت های کارآفرینانه در آلمان بسیار کم است.

[What makes an Entrepreneur and Does it pay? Native Men, Turks, and other Migrants in Germany- University of Pennsylvania and Iza Bonn- 2003-p2]

Borooah) و Hart) در سال 1999 درمطالعه ای درباره تفاوت های خوداشتغالان هندی و سیاه پوستان در بریتانیا دریافتند که عوامل اجتماعی مرتبط با تشکیل خانواده دست کم به اندازه ویژگی های فردی مهم هستند.
[What makes an Entrepreneur and does it pay? Native Men, Turks, and other Migrants in Germany- University of Pennsylvania and Iza Bonn- 2003-p5&6]

بنابراین وضعیت تأهل درخوداشتغالی دونقش متعارض بازی می کند. ازیک طرف ازدواج ثبات می آورد و مشخص شده است که مردان متأهل ازطریق تقسیم کار و تولید خانوادگی بهره ورتر می باشند. خوداشتغالی می تواند گزینه ای مناسب برای افراد متأهل باشد زیرا که می تواند سبب انعطاف پذیری در اختصاص وقت میان کار و خانواده گردد. علاوه برآن مردان متأهل می توانند از حمایت همسرشان سود برده و روی کمک وی در کسب وکارشان حساب کنند. این مردان همین طور می توانند روی درآمد همسرشان نیز درصورتی که وی شاغل باشد هم حساب کنند. این موضوع در مورد مهاجران محتمل تر است. به عبارت دیگر, خوداشتغالی به عنوان کاری پرخطر به حساب می آید و مردان متأهل مهاجر ممکن نیست این گزینه را به ویژه هنگامی که خانواده بر درآمد آنان متکی باشد انتخاب کنند.
[What makes an Entrepreneur and does it pay? Native Men, Turks, and other Migrants in Germany- University of Pennsylvania and Iza Bonn- 2003-p12&13]

در آلمان نمونه هایی ازهمه گروه های کاری (خوداشتغالان و حقوق بگیران) مورد مقایسه قرار گرفتند که درنتیجه مشخص شد که قسمت عمده مردان خود اشتغال متأهل بودند. ترک ها بیشترین سهم مردان متأهل را نسبت به دیگر مهاجران و آلمانی ها تشکیل می دادند. همچنین درصد بیشتری از آلمانی های خوداشتغال نسبت به مردان حقوق بگیر, دارای فرزند کوچک بودند در حالی که میان مهاجران چنین تفاوتی وجود نداشت.

اما درنهایت نتایج این مطالعه نشان داد که در میان مردان آلمانی احتمال انتخاب خوداشتغالی با متأهل بودن کاهش می یابد. با کمال تعجب دریافته شد که ازدواج عاملی منصرف کننده در کارآفرینی مردان آلمانی می باشد. دلیل این امر این است که با توجه به تئوری و نتایج تجربی در دیگر کشورها زنان در صورت شاغل بودن در شغل های همسرشان به آنان کمک مالی می کنند و مردان در کمک مستقیم آنان در کسب و کار حساب می کنند. اما نتیجه برای آلمان ممکن است به دلیل ایدوئولوژی سنتی "نان آور خانواده" درخانواده آلمانی چنین نباشد. زنان آلمان غربی سنت طولانی ماندن در خانه و نگهداری کودکان و خانه را داشته و به درآمدهای همسران خود برای تأمین زندگی متکی می باشند. در نتیجه خوداشتغالی که می تواند کاری ریسک دار باشد گزینه ای بهینه برای انتخاب مردان آلمانی نمی شود.

درعین حال مردان آلمانی خوداشتغال که متأهل هستند 21 درصد بیش از دیگر مردان درآمد دارند. به نظر می آید که مدل نان آور خانواده آلمانی به مردان اجازه می دهد که بیشتر در کسب وکار خود متمرکز شده و بیشتر خواهان موفقیت در آن بشوند.
[What makes an Entrepreneur and does it pay? Native Men, Turks, and other Migrants in Germany- University of Pennsylvania and Iza Bonn- 2003-p21-23]

اما نکته دیگر در مورد کشور آلمان این است که برای زندگی خانواده های پرجمعیت محله های خاصی وجود دارد که همه گونه امکانات برای تفریح کودکان موجود است. علاوه بر این تا حدود سنین 12 سالگی به کودک اجازه تماشای تلویزیون داده نمی شود, در ازای آن بچه ها با حضور در کلاس های مختلف انواع مهارت ها را کسب می کنند. برای مثال یک دختر بچه 5 ساله قادر به پخت شیرینی وحتی بافتنی می باشد. این امر گویای این است که آموزش مهارت های زندگی ازسنین پایین با اهمیت است.

فرانسه
در خانواده فرانسوی نیز کودک از سنین بسیار پایین مثلا 4 سالگی با مفهوم پول در برابر کار آشنا می شود. خانواده به او می آموزد که در برابر کارهای کوچکی که درخانه برای کمک انجام می دهد می تواند پول دریافت کند. همین طور در خانواده فرانسوی به زمینه علاقه فرزند اهمیت بسیاری داده می شود و وی در مسیر علاقه اش تشویق می گردد و اجازه پیدا می کند در جهت آن علاقه اطلاعات و مهارت های لازم را کسب کند و از این جهت مورد اعتراض والدین قرار نمی گیرد.



http://www.020.ir/%DA%A9%D8%A7%D8%B1...86%D8%AF%D8%9F