تا به حال به این قضیه فکر کرده‌اید که چرا برخی کسب‌و‌کارها با ایده‌های خوب و حتی سرمایه‌گذاری مناسب، بعد از مدت کوتاهی شکست می‌خورند و دیگر اسمی از آنها به میان نمی‌آید، در حالی که برخی کسب‌وکارهای دیگر که در ابتدا خیلی جدی گرفته نمی‌شوند، آرام آرام رشد می‌کنند و به موفقیت‌های قابل توجهی دست پیدا می‌کنند؟

جیم کالینز یکی از محبوبترین نویسنده‌های من است. او نویسنده‌ی کتاب کلاسیک Good to Great (برگردان به فارسی: از خوب به عالی) در زمینه‌ی کسب‌و‌کار است. آقای کالینز خالق ایده‌ها و عبارات بسیاری در حوزه‌ی تجارت بوده و نام بزرگی از خود به جای گذاشته است.
در این مقاله شما را با ۴ گوهر از خردمندی‌اش آشنا خواهیم کرد، اصولی که رعایتشان موجب رونق کسب‌وکارتان خواهد شد.

همه‌اش قضیه‌ی مسیرهای ۳۰ کیلومتری است


کالینز در کتاب جدیدش Great by Choice (عالی به خاطر انتخاب‌ها) داستانی از دو گروه آدم را تعریف می‌کند که می‌خواهند فاصله‌ی ۴ هزار کیلومتری بین ایالت کالیفرنیا (واقع در غرب آمریکا در کنار اقیانوس آرام) تا ایالت مِین (واقع در شرق آمریکا در کنار اقیانوس اطلس) را با پای پیاده طی کنند. یکی از این گروه‌ها روزی ۳۰ کیلومتر به جلو می‌رود و برایش فرقی ندارد که زمین صاف باشد، صخره‌ای باشد یا تپه‌ای، هوا آفتابی باشد، بارانی باشد یا از شدت سرما ریش و سبیل آدم قندیل ببندد. هر اتفاقی که بیفتد اینها ۳۰ کیلومتر مسیر هر روزشان را می‌روند.



گروه دوم اما به مجرد اینکه شرایط زمین و هوا مناسب باشد به جلو می‌روند. آنها موقعی که شرایط خوب نباشد، سرعتشان چند کیلومتر کمتر می‌شود. با وجود اینکه ممکن است به نظرتان برسد، گروه دوم باهوشترند و راه کاربردی‌تری را برگزیده‌اند اما واقعیت این است که گروه اول با اختلاف بسیار زیادی زودتر از گروه دوم خودشان را به ساحل شرقی آمریکا رساندند. علت موفقیت؟ نظم و تداوم. در ذهن گروه اول، قابل قبول نبود که سِیر معمولِ پیاده‌روی شکسته شود. همین سِیر یا روتین بود که در طی روز آنها را مجبور به پیشروی می‌کرد و بهشان این اجازه را می‌داد تا در وقت لزوم استراحت کنند و باطری‌هایشان را برای حرکت در طول روز شارژ کنند.

کسب‌و‌کار هم همین شکلی است – غیرقابل پیش‌بینی و متغیر. در جاهایی از مسیرتان باید از مراتع سرسبز عبور کنید و در جاهایی دیگر باید از یک شیب یخی رد شوید. جاهایی باد در بادبانتان می‌وزد و بدون هیچ زحمتی شما را به جلو می‌راند و در جاهایی هم زمین زیر پایتان می‌لرزد و باعث لغزش شما می‌شود. پس حفظ نظم و تداوم برای پیمودن این مسیرِ نامشخص ضروری است.

هر چند که متناقض به نظر می‌رسد، اما در آن واحد هم خلاَق باشید، هم منظم






جیم کالینز، برای نوشتن کتاب Great by Choice، به کمک تیمی از پژوهشگران، تحقیقاتی را بر روی یک سری از شرکت‌های موفق، در بازه‌ی زمانی ۱۵ ساله به انجام رساند. در طی این تحقیقات آنها به نتایج جالبی رسیدند و دریافتند کسانی که عملکرد فوق‌العاده‌ای داشتند، دارای دوگانگی عجیبی بودند: شرکت‌هایی که ۱۰ برابر بهتر از رقیبانشان عمل کرده بودند هم به خلاقیت اهمیت می‌دادند هم به نظم و انضباط.
خلاقیت بدون نظم ممکن است به جایی نرسد. مطمئنا با خلاقیت، ایده‌ها و ابتکارهای جالبی شکل می‌گیرد، اما اگر نظمی در کار نباشد، آن افکار به خوبی پیاده نخواهند شد. خلاقیت و نظم و انضباط را با هم مخلوط کنید تا نه تنها بهترین افکار به ذهنتان برسد، بلکه همان ایده‌ها را به واقعیت تبدیل کنید.
رؤیای بلندپروازانه‌ای بسازید و پایه‌‌های آن را محکم کنید


کالینز در کتاب خود از اصطلاح BHAG (مخفف کلمات «هدف بی‌پروای کله‌گنده») به عنوان معادل «رؤیای بلندپروازانه‌» برای شرکت‌ها استفاده می‌کند. هر گونه مکانیزم کاتالیزوری (هر ساختاری که تحقق این هدف را جلو بیندازد) نیز پایه‌های این رؤیای گنده مُنده را تشکیل می‌دهد. همانطور که کالینز عنوان می‌کند، اگر اهداف بی‌پروای کله‌گنده قلعه‌هایی در آسمان باشند، مکانیزم‌های کاتالیزوری هم زیربناهایی هستند که این قلعه‌ها روی آنها سوارند.

مکانیزم کاتالیزوری همان نیروی به‌پیشراننده‌ای است که تیم کاری‌تان را با انگیزه و قابل اعتماد نگه می‌دارد تا بتوانند به BHAG دست پیدا کنند. این مکانیزم اهداف را به عملکردها وصل می‌کند، آرمان‌های قابل لمس را به عمل تبدیل کرده و به کارکنان انگیزه می‌دهد تا با جان و دل کار کنند.

آرمان‌ها و اهداف اصلی هستند که اجزای شرکت را به هم می‌چسبانند

این ارزش‌ها و آرمان‌های اصلی شرکت هستند که در حین رشد، تمرکززدایی، تنوع‌پذیری و گسترش جهانی شرکت، آن را به هم می‌چسبانند. آرمان اصلی یک شرکت مثل ستاره‌ی شمالی است که شرکت را از راه دور هدایت می‌کند. قرار نیست لزوما شرکت هرگز به آن دست پیدا کند، زیرا به خاطر ابعاد بزرگ آن قادر به دستیابی نخواهد بود. اما برعکس آن BHAGهای کمّیت‌محوری هستند که اِوِرست‌هایی محسوب می‌شوند که موفقیت شرکت در ۱۰ یا ۳۰ سال آینده در گرو صعود به نوک آنهاست.
با تغییر و بزرگ‌تر شدن شرکت، این آرمان‌ها و اهداف اصلی شرکت هستند که آن‌ را بر روی زمین نگه می‌دارند. همین آرمان‌ها هستند که تعیین می‌کنند چه چیزهایی باید انجام شوند و چه چیزهایی نباید به وقوع بپیوندند، و همین آرمان‌ها هستند که هویت شرکت را می‌سازند.
به قلم زَک کاتلر



برگرفته از: entrepreneur


https://www.chetor.com/155-%d9%85%d9...c%d9%86%d8%b2/