قدرت چیست؟ قدرت ظرفیت، توانایی و میل به عمل کردن است! قدرت مفهومی است که به رابطه‌ی میان افراد معنا می‌دهد. تک تک کلماتی که در این تعریف به کار رفته‌اند برای فهم درست قدرت اهمیت دارند. در این مقاله می‌خواهیم شما را با مفهوم قدرت و نحوه درست استفاده از آن آشنا کنیم.

ماهیت قدرت

برای پاسخ به این سوال که قدرت چیست، باید با ماهیت و اساس آن آشنا شویم. نخست اینکه قدرت، ظرفیت لازم برای عمل کردن است و ظرفیت یعنی امکان تولید، انجام یا گسترش دادن. برای یک گروه ظرفیت عمل کردن به این معنی است که، آنها منابعی فراهم و جمع‌آوری کرده‌اند تا بتوانند قدرت خود را توسعه دهند. یک گروه نظامی مثال خوبی برای روشن کردن مفهوم ظرفیت است. اگر یک واحد نظامی به اسلحه نیاز داشته باشد اما هیچ‌گونه مهماتی در اختیار آنها قرار داده نشود، آنها ظرفیت لازم را برای عمل کردن نخواهند داشت. حتی ممکن است تیراندازان بسیار خوبی باشند و بخواهند به دشمن حمله کنند، اما نبود مهمات به این معنی است که آنها منابع کافی را برای اینکه بتوانند عمل کنند در اختیار ندارند.
دوم اینکه قدرت توانایی عمل کردن است. توانایی شامل داشتن مهارت، استعداد و صلاحیت برای انجام کار مورد نظر است. اگر بخواهیم دوباره از مثال نظامی استفاده کنیم می‌توان گفت، اگر یک گروه نظامی سلاح و مهمات به وفور در اختیار داشته باشد اما در بین آنها کسی نباشد که بداند چگونه با اسلحه شلیک کند، آنها توانایی لازم برای عمل را نخواهند داشت. ظرفیت بدون توانایی هم‌چنان ما را در وضعیت ناتوانی نگه می‌دارد.

و در نهایت اینکه قدرت، تمایل به عمل کردن است. باید اراده و تعهد به عمل کردن در گروه وجود داشته باشد. بنابراین اگر یک گروه نظامی علاوه بر ظرفیت لازم برای عمل کردن، مهارت و توانایی مورد نیاز آن را نیز داشته باشد اما تصمیم و اراده‌ای برای رفتن به میدان جنگ نباشد، آنها باز هم در موضع ضعف قرار خواهند داشت.
برای این که بتوان به شکلی قدرتمند عمل کرد باید ظرفیت، توانایی و تمایل هم‌زمان وجود داشته باشند. این موضوع برای افراد یا گروهی از مردم، یک تیم منظم بسکتبال، دانشجویان، ارتش و یا حتی مردم یک کشور صدق می‌کند.








هیچ تغییری در یک شهر، محله، قبیله یا کشور اتفاق نمی‌افتد مگر اینکه مردم و نهادهای آنها ظرفیت، توانایی و تمایل خود را برای عمل توسعه دهند. تنها و تنها در این صورت است که آنها قدرتمند خواهد شد!
اکنون می‌خواهم به شما بگویم که قدرت، آن‌چنان که در بالا توضیح دادم، خنثی است. نه خوب است و نه بد. چیزی که قدرت را خوب یا بد می‌کند قصد و تعهدی است که صاحبان قدرت دنبال می‌کنند. انگیزه و قصد شخص یا اشخاصی که صاحب قدرت هستند مشخص می‌کند که آیا قدرت در مسیری شیطانی به کار گرفته می‌شود یا برای اهداف خوب. بنابراین هیتلر ظرفیت، توانایی و میل به عمل کردن داشت و او از این ظرفیت، توانایی و میل استفاده کرد تا کل جهان را وارد جنگ کند! یک رهبر مذهبی مانند حضرت عیسی نیز ظرفیت، توانایی و میل به عمل کردن داشت اما آن را برای انسان‌ها و برای مردمش استفاده کرد و به کمک آن قدرت مذهبی-سیاسی که قوم بنی‌اسرائیل به دست آورده بود، جنبشی پدید آورد که از بیش از دو هزار سال پیش زندگی انسان‌ها را دگرگون کرده است.




دو نوع قدرت

دو نوع اصلی قدرت وجود دارد، یک نوع آن یک‌جانبه نامیده ‌می‌شود و نوع دیگر آن رابطه‌ای است. هر دو نوع قدرت با به حداکثر رساندن ظرفیت، توانایی و میل مردم و نهادها برای عمل کردن ساخته می‌شوند. هر دو نوع قدرت می‌تواند برای اهداف شیطانی یا خوب استفاده شود اما بیشتر موارد در هر دو نوع ترکیبی از خوبی و بدی هستند. قدرت یک‌جانبه در درجه اول نهادها را سازماندهی می‌کند و این نهادها ظرفیت لازم برای ایجاد قوانین قضایی، استفاده از قدرت نظامی، کنترل ثروت و اعمال نمادین را دارند. از طرف دیگر قدرت رابطه‌ای مردم و سازمان‌‌های مردمی مانند کلیساها، انجمن‌ها، اجتماعات مردمی و ملت‌ها را برای اینکه مانند یک کل عمل کنند، سازمان‌دهی می‌کنند. بنابراین می‌توان گفت قدرت یک‌جانبه نهادی است، در حالی‌که قدرت رابطه‌ای با توجه به مردم ساخته می‌شود. اجازه بدهید نگاه دقیق‌تری به این دو نوع قدرت بیاندازیم.

قدرت یک‌جانبه

قدرت یک‌جانبه شبیه به قدرتی است که معمولا توسط شرکت‌های بزرگ، مؤسسات نیابتی، دولت‌ها و ادیان سازماندهی شده به کار گرفته می‌شود. قدرت یک‌جانبه اساسا قدرت بر مردم است و دو نوع مختلف دارد. «قدرت مسلط» که پایین‌ترین شکل قدرت است توسط دولت یا گروهی که از زور اسلحه و ارعاب فیزیکی استفاده می‌کنند، به‌کار گرفته می‌شود. نوع دیگر «شیوه‌ی مستبدانه‌» است که عموما در گذشته با روش‌های استعماری و پدرسالارانه قدرت به کار گرفته می‌شد. این شیوه از قدرت بوده است که پیامبران کتب مقدس علیه آن به مبارزه پرداخته‌اند.



نوع دیگر قدرت یک‌جانبه، قدرت قانون اساسی است. این نوع کمی پیچیده‌تر و بالاتر از نوع قدرت مسلط است، اما هم‌چنان ماهیتی یک‌جانبه دارد. قدرت قانون اساسی، قدرتی است که به جای اینکه با اعمال زور همراه باشد از طریق قانون بر مردم اعمال می‌شود. این نوع قدرت نیازمند ساختار دقیق، سلسله مراتب مشخص و مسئولیت است که توسط مردم به کسانی که صاحب قدرت هستند، واگذار می‌شود. این نوع قدرت توسط پیلاتس در محاکمه‌ی حضرت عیسی یا برای تعداد زیادی از بازرگانان که مخالف جنبش اشتغال بودند به‌کار گرفته شده‌ است. این نوع قدرت می‌تواند ضداخلاقی و یا حتی مستبدانه باشد، اما کاملا قانونی است.
تحت قدرت قانون اساسی، کسانی که در رأس قدرت هستند بر اساس رضایت کسانی که بر آنها حکومت می‌شود، حکم‌رانی می‌کنند و در نتیجه مسئولیت نمایندگی مردم را بر عهده دارند. اما در حقیقت مردم نقش بسیار کمی در تصمیم‌گیری‌های روزانه دارند و تأثیر بسیار اندکی بر دولت می‌گذارند. بنابراین در آمریکا مسئولیت مردم این است که برای انتخاب نمایندگان‌شان رأی بدهند و اعتراض‌شان را با نوشتن نامه یا تلفن زدن به گوش نمایندگان برسانند. اما مردم می‌دانند با کسانی که تصمیم‌گیری می‌کنند، همکاری بسیار کمی دارند.
قدرت رابطه‌ای

نوع دیگر قدرت، قدرت رابطه‌ای است. در حالی که قدرت یک‌جانبه، قدرت بر یک حوزه‌ی انتخابی است، قدرت رابطه‌ای، قدرت با دیگران است. در نتیجه این نوع قدرت، مشارکتی‌تر از قدرت مسلط یا قدرت بر اساس قانون اساسی است. دو نوع قدرت رابطه‌ای وجود دارد، نوع اول آن قدرت متقابل است. قدرت متقابل زمانی اتفاق می‌افتد که دو فرد یا گروه، قدرت نسبتا برابر داشته باشند و هیچ‌کدام از آنها به دنبال افزایش قدرت خود برای غلبه بر دیگری نباشد. به این ترتیب قدرت متقابل به قدرت و جایگاه طرف مقابل احترام می‌گذارد و برای رسیدن به اهداف مشترک همکاری را ترجیح می‌دهد. یک مثال از قدرت متقابل در کتاب مقدس، رابطه‌ای است که میان حضرت داوود و جاناتان برقرار است. جاناتان چون پسر پادشاه بود قدرت زیادی را در اختیار داشت و حضرت داوود نیز به واسطه‌ی هوش نظامی و محبوبیتش دارای قدرت بود. هر یک از این دو می‌توانستند برای نابودی دیگری از قدرت خود استفاده کنند که در این صورت قوم بنی‌اسرائیل آسیب می‌دید. اما چون آنها به یکدیگر عشق می‌ورزیدند، به جای این کار از قدرت متقابل‌شان برای تقویت قوم بنی‌اسرائیل استفاده کردند.

نوع دوم قدرت رابطه‌ای، قدرت دو طرفه است که عمیق‌ترین نوع قدرت رابطه‌ای است. در این نوع رابطه‌ است که افراد می‌فهمند هر دو طرف می‌توانند از قدرت یکدیگر سود ببرند به شرطی که تصمیمات‌شان را به اشتراک بگذارند. در نتیجه قدرت دو طرفه در واقع قدرتی مشترک است که در آن هر دو طرف قدرت برابر دارند و به طور یکسانی در فرآیند‌های تصمیم‌گیری‌ مشارکت داده می‌شوند. در این قدرت هر یک از دو طرف به دنبال سود یکدیگر هستند و چنین نیست که هر کس فقط منافع فردی‌اش را در نظر بگیرد.

این شکل از قدرت در سفر تثنیه (یکی از کتب تورات) به نمایش گذاشته شده است و به عنوان مبنای نوعی فرهنگ ارتباطی معرفی شده‌ که منجر به عدالت و توزیع مناسب منافع و در نهایت از بین رفتن فقر می‌شود. اگر قدرت توانایی انجام کارهاست، قدرت رابطه‌ای عبارت است از توانایی سازماندهی مردم حول ارزش‌های مشترک، ارتباطات و مسائلی که می‌توانند بنا به میل‌شان تغییر دهند.

قدرت رابطه‌ای در عمل

رفتار افرادی که از طریق قدرت رابطه‌ای با یکدیگر در ارتباط هستند در مقایسه با کسانی که نمی‌دانند چگونه از قدرت استفاده کنند، به شیوه‌ای کاملا متفاوت است. شیوه‌ای که شما به سیستم پاسخ می‌دهید برخورد دو طرفه‌ای است که مشخص می‌کند آیا شما و دیگر افراد مانند شما صاحب قدرت هستید یا خیر (و نیز اینکه آیا آنها نیاز دارند که به شما توجه کنند یا می‌توانند شما را نادیده بگیرند).
برای مثال افرادی که توانسته‌اند قدرت رابطه‌ای مستحکمی با یکدیگر بسازند، به شکلی مستقیم با رهبران سیستمی که در آن عمل می‌کنند در ارتباط هستند. آنها مسائل‌شان را به شکلی مستقیم و رو در رو بیان می‌کنند (اما نه لزوما به شکلی ناپسند) و در بیان چیزی که از سیستم می‌خواهند کاملا صریح هستند. از سوی دیگر، کسانی که احساس قدرت نمی‌کنند، مبهم و کاملا سر بسته نیاز‌های‌شان را مطرح می‌کنند، اهداف متعالی دارند اما دست به عمل مشخصی نمی‌زنند. افراد دارای قدرت سعی بر مذاکره می‌کنند، کسانی که قدرت ندارند رفتار متضادی از خود نشان می‌دهند. بنابراین کسانی که قدرت دارند برای مسائل به دنبال یک راه حل برد-برد هستند (دقیقا به این دلیل که می‌توانند از موضع قدرت مذاکره کنند)، اما افرادی که فاقد قدرت هستند می‌کوشند وضعیت را نابود کنند (بازی برد-باخت). افراد دارای قدرت، زمانی که با سیستم مواجه می‌شوند خودشان چیزی ارائه می‌دهند که می‌توان بر سر آن به گفتگو نشست، اما افرادی که فاقد قدرت هستند اجازه می‌دهند سیستم چیزی به آنها پیشنهاد بدهد.



در اصل افراد دارای قدرت، نسبت به چیزی که در جستجوی آن هستند کاملا واقع‌بینانه عمل می‌کنند و به دنبال این هستند که به صورت گام به گام موفقیت‌های مختصری به دست آورند. از سوی دیگر افراد فاقد قدرت نگاهی آرمانی به چیزی که می‌خواهند به دست بیاورند دارند (یا همه چیز را می‌خواهند یا هیچ چیز). افراد دارای قدرت همیشه آماده هستند تا بخشی از خواسته‌هایشان محقق شود (چرا که آنها به قدری قدرتمند هستند که می‌دانند این امکان برای آنها وجود دارد که در مذاکرات بعدی بخش دیگر خواسته‌هایشان را نیز به دست آورند)، بنابراین می‌توانند با چانه‌زنی تعادل برقرار کنند. افرادی که قدرت ندارند این احساس را خواهند داشت که یا باید تا پای مرگ بجنگند یا پیروز شوند. در نتیجه افرادی که دارای قدرت هستند انعطاف‌پذیرند، در حالی که افراد فاقد قدرت متعصب و سرسخت هستند. در نهایت افراد دارای قدرت همیشه مسئولیت اَعمال‌شان را بر عهده می‌گیرند اما افرادی که قدرت ندارند از اینکه به کسی غیر از خودشان پاسخگو باشند شانه خالی می‌کنند.



اگر گروهی از مردم (برای مثال افراد یک کلیسا یا اتحادیه یا یک اجتماع) بخواهند تغییری در شهرشان ایجاد کنند، این کار از طریق سخنرانی‌های پُرطمطراق یا تصویب قطع‌نامه و بیانیه دادن امکان‌پذیر نیست. تغییر تنها زمانی اتفاق می‌افتد که مردم به شکلی هوشمندانه از قدرت استفاده کنند. چنین شیوه‌ای مورد تأیید سیستم‌های سیاسی، اقتصادی، افراد تأثیرگذار و رهبران شهر نیز خواهد بود. استفاده از قدرت دقیقا چه معنایی دارد؟ معنای استفاده از قدرت اشتیاق برای کار جمعی در شهر به مانند یک بدنه‌ی منظم است، به جای اینکه افراد هر نهاد کار خود را انجام دهند و به دنبال به چنگ آوردن همه چیز باشند. بدین معنا که افراد بدون تعارف و در چارچوب سیستم، نیاز‌های خود را بیان می‌کنند. معنای استفاده از قدرت این است که افراد تمایل داشته باشند بر سر چیزی توافق کنند به جای اینکه تنها به دنبال این باشند که به شرایط موجود واکنش نشان دهند، در نتیجه باید برای بهبود وضعیت شهر دست به عمل بزنند.
به بیان دیگر آنها باید چیزی را اجرایی کنند که فراتر از سود خودشان باشد به طوری که اهداف صورت‌بندی شده و ضمنی سیستم را نیز در نظر بگیرند. افراد درون سازمان‌ها باید به دنبال دست‌یابی به راه حلی برد-برد باشند به طوری که هم مردم و هم سیستم از تصمیم گرفته شده سود ببرند. برای رسیدن به چنین پیروزی‌ای تمام بخش‌های سیستم باید برای مذاکره، مصالحه، معامله، سازش و کار کردن بر روی جزئیات مشتاق باشد. در برابر تصمیماتی که گرفته می‌شود و هزینه‌های آنها باید واقع‌بین باشند. افراد سازمان‌ها باید به خاطر تصمیماتی که کل سازمان‌ گرفته است و تعهداتی که داده است احساس پاسخگویی کند. به بیان دیگر برای قدرتمند بودن، مردمی که در شهر سازماندهی شده‌اند باید از اصولی پیروی کنند. در نهایت برای اینکه قدرت به خوبی اعمال شود، رهبران مردم باید بتوانند به یکدیگر اعتماد کنند، چرا که اعتماد گوهر قدرت رابطه‌ای است.


قدرت رابطه‌ای و اصول سازماندهی اجتماع

اعمال قدرت رابطه‌ای، برای هر سازمانی کاری دشوار است. به این دلیل که ما تجربه‌ی اندکی از اعمال آن در جهان واقعی داریم. در نتیجه برای اعمال مؤثر قدرت رابطه‌ای در زندگی اجتماعی، گروه باید با یک متخصص سازماندهی اجتماعی در ارتباط باشد. کسی که کاملا آموزش دیده و تجربه کافی را در بسیج کردن قدرت رابطه‌ای داشته باشد تا سازمان‌های مردمی را برای ایجاد تغییرات گسترده در شهر یا اجتماع آماده کند. این نوع از رابطه در سازمانی متشکل از سازمان‌های دیگر بهتر اجرایی می‌شود. سازمانی از افراد هم‌فکر و نهادهایی که می‌خواهند با همکاری یکدیگر قدرت رابطه‌ای را بسازند و از آن برای اثرگذاری در سیستم‌های سیاسی، اقتصادی، آموزشی و اجتماعی در شهرشان بهره ببرند و برای متحول کردن شهر‌شان تلاش کنند.
تمام سازمان‌ها بر اساس این قانون اجتناب‌نا‌پذیر شکل گرفته‌اند که: «کاری را که می‌توانند برای خودشان انجام دهند هرگز برای دیگران انجام ندهند». این قانون بر روی تجهیز کردن مردم و سازمان‌ها تمرکز دارد تا بتوانند به شکلی قدرتمند تغییرات مد نظرشان را در جامعه ایجاد کنند. یک کلیسا، اجتماعی از مردم یا هر سازمان مردمی دیگری که به وسیله‌ی نهادهای رابطه‌ای به هم متصل شده‌اند (و به شکلی مناسب برای استفاده از قدرت رابطه‌ای‌شان تجهیز شده‌اند)، برای اینکه مؤثر باشند و تغییرات سیستماتیک گسترده ایجاد کنند روزهای سختی خواهند داشت. اما اگر بدانند چگونه از قدرت رابطه‌ای‌شان برای مذاکره استفاده کنند می‌توانند جامعه‌ای بسازند که در آن صلح حکم‌فرما است.




برگرفته از: www.icon-iaf.org


https://www.chetor.com/22726-%d9%82%...c%d8%b3%d8%aa/